از کجا چه خبر؟
خوبید همه ؟منم خوبم!!!!
میبینم که از اسفند گرفته تا جایزه داده نشده و جبهه سفید (حالا سید جون عاقبت جبهه ما رو به نمایش میزاری اصلا کی گفت این عاقبت جبهه ما هست !!! عاقبت جبهه خودتونم دیدی حالا بزار به موقع عاقبتشو میزارم وبلاگ!!!) و یاد دوران کودکی و بعد سال ها ما چشممون به جمال حرفای رئوف روشن شدنو و ...
خدا رو شکر
خوشحالم که تنور وبلاگ باز داغ شده ، خدا رو شکر.ان شاالله صد سال داغ باشه (اصلا چرا صدسال ان شالله همیشه بعد از ما هم بچه ها نوه ها و و اون دنیا هم ان شاالله وبلاگ براه باشه !!!!!).
اول از همه ممنون از همه دوستان که نظرشون رو در مورد مطلب قبلیم گفتن. باید عرض کنم که امین جون چه اشکال داره وقتی بخوایم مفهومی رو که معنیشو خوب متوجه نمیشیم با مثال بیان کنیم بزارید منم نظرمو بدم یه جا خوندم عاشق تا وقتی که به عشقش نرسیده خیلی داغ هست و آروم و قرار نداره و در طلب عشقش هست ولی وقتی به عشقش میرسه و میفهمه که عشقش دیگه مال خودخودشه آروم میشه و دیگه اون حرارت و طلب رو نداره اما نکته مهمتری که در مورد این مطلب میشه گفت اینه که ادمی تا چیزهای ارزشمندشو از دست نداده قدرشو نمیدونه آدمی خیلی نعمت های باارزشی داره و قدرشو نمیدونه یکیش سلامتی یکیش امنیت و آرامش یکیش داشتن دوست های خوب(امیدوارم قدرتون رو بدونم) یکیش سایه پدر و مادر یکیش داشتن خدای به این خوبی و کلی چیزای دیگه . درسته خانم راضی اصل نوشته ها ی کتاب هست ولی هدف بیشتر توی این مجال اینه قدر داشته هامو بدونیم و بتونیم نهایت استفاده رو ازشون ببریم. از خانم سلیمانی هم بابت شعر قشنگشون تشکر میکنم . این نکته رو داشت یادم میرفت امین جون شاید اگه اینجوری که اگه داشته هایی که داریم رو بدونیم شاید دیگه فردا مال ما نباشه شاید فردا دیگه در کنارمون نباشه بیشتر بهش محبت میکردیم و محمد امین جون ادمی به تغییر زنده هست مثل آب که یه جا بمونه میگنده و بو میگریه و میشه مرداب ولی اگه چشمه باشه و در جریان زلال و پاک میشه . در مورد محبت زیادی هم خانم راضی گفتن به نظرم هر چیزی به قول شما به اندازه کافیش خوبه ..... امیدوارم خانم اسدی منظور نظرمو فهمیده باشن... همینطور خانم راضی.....
درمورد اون بحث هم خانم راضی اون بحث مربوط به این بود که شما فکر کردید خدا در مورد من پارتی بازی کرده که هر جا میرم برف میبینم وی من حرف شما رو نقض کردم و شما گفتید حرف دارید اگر چه دیگه مثل قبل خیلی برا شنیدن داغ نیستم ولی با این حال باز هم راغبم راستی در مورد فایل هم شکی نیست در خوش قولی شما با این حال باید دعا کرد چون همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست هزار تا اتفاق ممکن بود بیفته وممکن بودمن رنگ اون فایل ور نبینم!!!
خدمت رئوف جون خودم هم عرض کنم که من چون نظرمو شخصی بهت گفته بودم نظر دادانم نیومد !! ولی بهر حال من انار دوست دارم !!!
ازسید هم بایت پست عکسا و پست زیبا اندیشی تشکر میکنم دوتاش خوکشل و زیبا . دمت گرم !!! سید ها همشون باحالن (مگه نه سید!!!!)
در مورد نظر خانم سلیمانی هم من هم مهر تاییدم رو روی نظر ایشون میزارم و خودم هم میگم هر چی یادم اومد
یادش بخیر اون دورانی که مینشتیم پای کارتون فوتبالیست ها و و قتی برادران تاچیبانا میرفتن هوا ، گیونده میگفت ادامه داستان در برنامه ای بعد و یه هفته سرکار بودیم
یادش بخیر وقتی با داداشام یه خونه ی کوچیک گلی درست کردیم و که پارکینگ و داشت و بالاش هم خونه درست کردیم (ولی انصافا خون محکمی شده بود)
یادش بخیر وقتی خانم همسایه میومد و میخواست منو امپول بزنه فرار میکردیم
یادش بخیر وقتی از آشخونه(شهری در خراسان شمالی ) اثاث کشی کرده بودیم و وقتی رسیدیم تهرون من از پشت خاور سرمو گشیدم بیرون و برای اولین بار میدون آزادی رو دیدم
یادش بخیر با سرکوکا ها بازی میکردیم یادمه سرشونو کج میکردیم تا زودتر برنده بشیم
یادش بخیر وقتی از خورت توت جلوی خومون سیر نمیشدم
یادش بخیر وقتی صاحب زمینی که فوتبال بازی میکردیم با چوب میفتاد دنبالمون
یادش بخیر وقتی همسایه مدرسمون کاه میریخت رو یخ ها تا ما سر نخوریم
یادش بخیر وقتی راهمون خونمونو کج میکردیم تا با دوست صمیمیون راه رفته باشیم
یادش بخیر.....
امیدوارم تو خونه تکونی دلاتون همه چیزای بدو از توی دلتون بیرون کنید کینه ها دشمنی ها رو از دلتون بریزید بیرون
موفق باشید
حق نگهدارتان