تسویه حساب شخصی و کوبیدن بر طبل رفتن....
سلام بچه ها...
خوبيدددددددددددددددددددد؟خوشيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وضع دماغ ها چجوره؟چاق هست يا نه؟
هيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي........
اين ساعت رسمي كشور هم با ما نميسازه هي ميره جلو هي ميره عقب....
بگذريم....
بچه ها ديشب يه تسويه حساب شخصي با خود خودم داشتم. آره درست شنيديد با خود خود خودم...يه تسويه حساب حسابي......
كه بالاخره آقا محمد چيكاره اي تو اين دنيا.آمدي امدنت بهر چه بود و به كجا ميروي و .... . خلاصه سرتون رو درد نيارم. يه جورايي اين آخر خدمتي لازم بود یه خونه تکونی شخصی.با خودم گفتم ديگه اين تو بميري از اون تو بميري ها نيس.ديگه وقت تنبلي و تو خونه نشستن ها تموم شد.ديگه وقتشه به خودم بيام. صدات داره مياد رئوف جان .ميدونم ميدونم ميگه محمد جون تازه رسيدي اون روز كه من مدركمو گرفتم و تازه به جمع بيكارا اضاف شدم. حاجي رو باش كه چه آهي ميكشه.بگذريم. توروخدا برامون دعا كنيد. ديگه روزگار روزگار سختي شده. شانس ما هست ديگه. ولي من تلاشمو ميكنم و توكل به خدا... هر چي خودش بخواد....
امروز يه خبرم ناراحتم كرد يكي از بچه هاي وبلاگ امروز، بر طبل رفتن کوبیده و میگه میخواد از وبلاگ بره البته موقتا خودش گفت و گفت شايد ديگه نباشم(البته سارا خانوم نبودا.رفتنشون باعث ناراحتي همه هست. هم شعراشون هم نظراتشون عالی بود. وگرمی میبخشید به محفل ما. هم اينكه من نظر داشتم ايشون تو صندلي يخكي ما مشاركت داشته باشن همينطور كه دارن و يه روز هم بشن مخاطب سوالا.) خب حرفاي اين دوستمون رو شنيدم خب به نظرم دليلاش برا نيومدن به حق بود اما بنظرم با اين شرايط باز هم ميتونن برا تنوع و نه اينكه وقتشون رو بگيره بيان وبلاگ كه فك ميكنم اينطور هم باشه.ولی حییییییییییییییییف تازه دور هم جمع شده بودیم چرا اینجور میشه مثل یه برق و باد این روزگار خوش میگذره. بچه ها توروخدا قدر این روزا و لحظاتو بدونید. وقتی وبلاگ خلوت شده بود باین که بیکار بودم اما اصلا رغبتی به اومدن به وبلاگ نداشتم. بگذریم
نميخوادم هي بپرسين كي هست كي نيس. به وقتش مشخص ميشه. بچه ها بعضی وقت ها حرفامو به شوخی به بچه ها میگفتم اما انگار بعضی ها بهشون برخورده . از همه عذر خواهی میکنم لطفا منو ببخشید...
بچه ها اينم به عنوان يه دوست ازم بپذيريد:
......................................................................................................................................
....................................................................................................................................
.....................................................................................................................................
.....................................................................................................................................
....................................................................................................................................
..................................................................................
نميدونم چي بگم نميدونم......
.
.
.